سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مشاوره خانواده

بررسی‌های جدید دانشمندان نشان می‌دهد آمار طلاق در میان افراد بلند قد و لاغر به مراتب بیشتر از افراد چاق است.

دانشمندان با مطالعه روی 1800 داوطلب در میانگین قدهای مختلف و وزن متناسب دریافتند، افراد لاغر به مراتب کنجکاو‌تر و روابط محدود و تعریف شده‌ای دارند و جدی‌تر از افراد چاق هستند. این در حالی است که افراد چاق تعداد دوستان بیشتری دارند و ارتباطشان با افراد مختلف به مراتب گسترده‌تر است.

افراد چاق در بدن خود دارای هورمونی هستند که این هورمون آن‌ها را به مراتب احساسی‌تر می‌کند و کمک می‌کند تا دچار عصبانیت و مشکلات عصبی نابجا و بی‌مورد نشوند. نتایج مطالعات همچنین نشان می‌دهند افراد لاغر بسیار سریع‌تر به آرزو‌ها، اهداف و رویاهای خود دست می‌یابند.
در این میان مرکز تحقیقات انجمن جامعه‌شناسی آمریکا؛ قد و وزن را دو عامل مهم در امر ازدواج و طلاق اعلام می‌کند. آن‌ها اعلام کردند؛ زوج‌هایی که دارای وزن بین 45 تا 90 کیلوگرم با قامتی بلند هستند، احتمال بیشتری برای درخواست طلاق دارند.

تحقیقات حاضر بر روی 2708 زوج درگیر طلاق صورت گرفته است، تجزیه تحلیل این تحقیقات نشان می‌دهد که نزدیک به 76 درصد از زوجین درگیر طلاق، افرادی هستند که در طیف وسیعی از وزن 45 تا 90 کیلوگرم قرار دارند. یعنی یا لاغر هستند یا اضافه وزن شدید دارند.

رابطه وزن و طلاق

حدود 18 درصد از موارد درگیر طلاق، زن و شوهرهایی بودند که بین 90 تا 113 کیلوگرم داشتند و تنها 5 درصد از زوج‌های درگیر طلاق بودند که وزن یکی از همسران بیش از 113 کیلوگرم بود.

هر چند این یافته‌ها نشان می‌دهد؛ افراد چاق احتمال کمتری برای درخواست طلاق دارند. با این وجود در دسته 45 تا 90 کیلوگرم بدون در نظر گرفتن قد، یعنی چاقی بی‌تناسب و نا‌هماهنگ نیز باعث درخواست طلاق بوده است.

این اولین بررسی علمی از این نوع است و قرار است در مورد افرادی که همسران خود را‌‌ رها و ترک کرده‌اند نیز انجام شود. مرکز مطالعات دانشگاه ایالتی کانزاس در پایان این خبر افزوده است که علت بیشتر طلاق‌ها تنها استدلال‌های پولی زوجین است.

بهترین مرکز مشاوره ازدواج  مشاوره ازدواج با زن مطلقه  مشاوره قبل از ازدواج


ارسال شده در توسط پریسا نجفی


 

این گونه نگرانی مختص به شما نیست و متاسفانه درصد زیادی از مردان و زنان جامعه ما این دلهره را دارند که مبادا همسر، در محل کار یا تحصیل فرد مناسب تری را پیدا کند و از او خوشش بیاید و آن وقت زندگی مشترک آنان به هم بخورد.  اگر بخواهیم نگاهی علمی به مسئله بدبینی داشته باشیم باید بین دو نوع بدبینی تفاوت قائل شویم  .

بدبینی موقعیتی

یک نوع بدبینی، بدبینی موقعیتی است یعنی فرد در اثر یک حادثه عاطفی، مثل خیانت همسر یا خیانت یکی از اعضای خانواده، به جنس مخالف بدبین می شود و اعتماد دوباره او به آن ها مستلزم گذشت زمان و تجربه های مثبت و متناقض با آن اتفاق است؛ برای مثال اگر مردی به همسرش خیانت کند و به خاطر این قضیه از او جدا شود، شاید آن زن به سختی تن به ازدواج مجدد بدهد و اگر هم ازدواج کند، این که به همسر دومش، اعتماد پیدا کند کاری بسیار سخت و زمان بر خواهد بود. اما اگر همسر دوم آرامش و متانت لازم را داشته باشد و بتواند با رفتارش این قاعده اشتباه ذهنی خانم را که «همه مردها خیانت کار هستند » تعدیل کند، آن وقت این خانم می تواند دوباره به همسرش اعتماد کند و با گذشت زمان می بینیم که هیچ گونه بدبینی در روابط آن ها وجود ندارد. این گونه بدبینی ها به «موقعیتی» معروفند چرا که هر کسی ممکن است در چنین موقعیتی گرفتار شود.

بدبینی شخصیتی

نوع دوم بدبینی ها، به بدبینی های شخصیتی معروفند. معمولاً افرادی که به این بدبینی ها دچارند، بدبینی را از دوران کودکی و از همان سال های نخستین یادگرفته اند. در خانواده چنین افرادی، معمولاً حداقل یک فرد بدبین دیگر هم وجود دارد که عمدتاً پدر یا مادر هستند. تصور کنید که مثلاً مادری به پدر خانواده شک دارد و مدام در حال چک کردن اوست. چیزی که فرزند این خانواده از همان اوایل کودکی در حال مشاهده و یادگیری است، صحنه هایی از این قبیل است: خروج پدر از خانه و افزایش نگرانی و اضطراب مادر، بدگویی های مادر از پدر نزد اقوام و شاید حتی فرزندان، مشاجره های مکرر مادر و پدر به دلایل متعدد و غالباً نامفهوم برای کودک، حوصله نداشتن والدین برای فرزندان یا به عکس چسبندگی والدین به فرزندان یا به اصطلاح جبهه سازی با کودکان علیه والد دیگر، نبود روابط صمیمی و گرم در محیط خانواده و ...

وقتی کودک هم بدبین می شود...

کودک برای پیدا کردن دلیل رفتار والدین و توجیه حالات آن ها و کم کردن استرس خود گزینه های زیادی را امتحان وبررسی می کند اما در نهایت بیشتر کودکان راه حل مسئله را در همانند سازی با والدین می دانند تا از دلهره و نگرانی خود بکاهند، به این صورت که دختر نیز به مادر برای تفحص در کارهای پدر کمک می کند تا به ظاهر با مادر همراهی کرده باشد و هم به گونه ای تلاش می کند خیال مادر را راحت کند تا از مشاجره های آتی پیش گیری کند. این رفتار کودک با گذشت زمان درونی می شود و در بزرگسالی می بینیم که او هم همان رفتارها را دوباره تکرار می کند.

دلیلی برای نگرانی!

دلیل دیگر بدبین شدن فرزندان در چنین خانواده هایی آن است که چون معمولاً این کودکان بی اعتمادی یکی از والدین به دیگری را دلیل اصلی ناراحتی ها و آشوب ها در محیط خانواده می بینند، تصور می کنند که پس حتماً دلیلی برای نگران شدن وجود دارد و باید نگران بود که مبادا کسی که دوستش داری، فرد دیگری را دوست داشته باشد! این طرز فکر در کودک به مانند تفکرات دیگر، عمیقاً باور می شود و در لایه های زیرین روانش ته نشین می شود چرا که اساساً کودک فکر می کند هرچه پدر یا مادر می گویند یا باور دارند، درست است. نتیجه چنین تربیتی، بارآمدن فرزندان مضطرب و بدبینی است که در آینده هم خود آرامش ندارند و هم آرامش را از افراد دیگر می گیرند.

شما از کدام دسته اید؟

حال برای پیدا کردن دلیل بدبینی و بی اعتمادی خود بنگرید که از کدام دسته هستید. اگر از دسته اول یعنی «موقعیتی ها» هستید، نگران نباشید چون با گذشت زمان و مشاهده رفتارهای اعتماد برانگیز همسرتان، می توانید زندگی آرام و مطمئنی داشته باشید و نگرانی تان به مرور برطرف می شود. اما اگر از دسته دوم هستید، کارتان کمی مشکل است، چون خیلی مواقع بدبینی و نگرانی شما هیچ ربطی به رفتارهای همسرتان ندارد و او هر چقدر هم تلاش می کند تا شما را قانع کند که دوست داشتنش واقعی و باثبات است، فایده ای ندارد و آرامش شما موقت و لحظه ای است و با دور شدن همسرتان دوباره ناآرامی و نگرانی به سراغتان می آید. معمولاً برطرف شدن این خصوصیات فقط با گذشت زمان امکان پذیر نیست و باید از یک روان کاو یا روان درمانگر تحلیلی کمک بگیرید؛ چرا که اگر در پی گرفتن کمک حرفه ای و تخصصی برنیایید، نه تنها آرامش نخواهید داشت بلکه همان طور که گفته شد فرزندانی بدبین نیز بار خواهید آورد که مثل شما آرامش ندارند و آن ها هم بدبینی را به نسل های بعدی منتقل خواهند کرد.

راه حل قطعی چیست؟

بنابراین راه حل قطعی برطرف شدن بدبینی، شرکت در جلسات روان درمانی طولانی مدت است. اما آن چه شاید بتوان در این جا و در مجال این مطلب آورد این است که بدبینی از اعتماد به نفس پایین و قبول نداشتن خود نشأت می گیرد. فرد بدبین چون در اعماق ناخودآگاه خود فکر می کند فردی دوست داشتنی نیست یا آن قدر ویژگی جذاب ندارد که برای دیگران جالب توجه باشد، دائم در حال مقایسه خود با دیگران و دور کردن رقیبان از صحنه و نگرانی برای از دست دادن آدم هایی است که دوست شان دارد. اگر فرد خودش را باور داشته باشد، خود را همان طور که هست می پذیرد و برای زیباتر و جذاب تر به نظر رسیدن تلاش های وسواس گونه نمی کند. شما هم اگر بتوانید به این باور برسید که حتماً ویژگی های مثبت و قابل توجهی داشته اید که همسرتان بین آن همه دختری که در فامیل و در شهر وجود داشته، شما را انتخاب کرده است و اگر واقعاً اورا باور داشته باشید، نگرانی تان درباره دانشگاه رفتنش کم می شود و بیشتر به او اعتماد می کنید.

مانع صمیمیت نشوید

فراموش نکنیم که بدبینی های مداوم و چک کردن های مکرر هم مانع صمیمیت و دوست داشتن می شود و هم باعث آزردگی و خسته شدن طرف مقابل

مشاوره خانواده تهران مشاوره آنلاین  مشاوره تلفنی مشاوره خانواده تهران مشاوره آنلاین 

 


ارسال شده در توسط پریسا نجفی

والدینی هستند که همیشه نگرانند ومطرح می کنند که فرزندم بسیار فراموش کار است  نکند که او باهوش نیست.

نه اصلا چنین نیست فراموش کاری مربوط به هوش نمی شود. شاید این سؤال را از خودتان بکنید آیا فرزند من فراموش کار است یا اینکه با هوش نیست.

چرا وقتی چند روز قبل به او قول دادید که می خواستید برایش بستنی بخرید را فراموش نکرده ولی مسائلی که مربوط به درس است را فراموش می کند؟ این یک امری طبیعی است وجای نگرانی ندارد او تنها به انگیزه ای نیاز دارد تا جزئیاتی راکه در زندگی اش چندان هیجان انگیز نیستند، به یاد آورد. هیچ گاه به فرزند خود نگوئید فراموش کار چرا که باورش می شود واین صفت بخشی از شخصیت او می شود. بهتر اینست که از الفاظی مثل لطفا به یاد داشته باش استفاده شود. برای فرزند خود یک تقویم بزرگ دیواری ویک دفترچه یادداشت بخرید وبه او کمک کنید تا قرارها و تکالیفش را بنویسد و دائما جویای کارهایش باشید ولی به شکلی که به شخصیت او لطمه وارد نشود. اگر فراموش کاری او مربوط به تکالیف مدرسه بود خود را به شکل نامحسوس کنار بکشید واز معلمشان خواهش کنید که بااو جدی برخورد کند همین امر باعث می شود فرزندتان کارهای مدرسه را به عنوان یک اولویت به یاد داشته باشد.

برخی از بچه ها هستند که دائم می گویند فراموش کرده ام در حالی که می خواهند از زیر بار مسؤلیت شانه خالی کنند. مثلا اگر در خانه قرار بوده که او به گلها آب دهد شما این کار را کرده اید به او بگوئید این کار شما را من انجام داده ام و او را مجبور کنید که یکی از کارهای شما را انجام دهد مثل سفره جمع کردن، لباسها را تا کردن. در کارهای خانه برنامه منظمی داشته باشید که بچه ها از کارهای منظم استقبال می کنند. در خانه وسائل باید جای مشخصی داشته باشد که دسترسی به آنها راحت باشد این امر باعث می شود هر چیزی سر جای خودش باشد وتبدیل به یک عادت شود، در اینگونه موارد تشویق کردن را فراموش نکنید.

مرکز مشاوره ژنتیک مشاوره قبل ازدواج مشاوره قبل از ازدواج


ارسال شده در توسط پریسا نجفی

حس خود دلسوزی بخش جدایی ناپذیر از سلامت روانی و جسمی است ، تقویت این حس باعث می شود که بتوانیم با سختی ها مقابله کنیم و تغییرات مفیدی در زندگی ایجاد کنیم .

حس دلسوزی باعث افزایش تعامل بدن و مغز می شود که این امر می تواند به عنوان تسکین دهنده روح به روان آدمی کند .

با حمایت از خودمان یک پایگاه امن روانی ایجاد می کنیم که در مقابله کردن با چالش هایی که در زندگ وجود دارد به انسان کمک می کند . در نتیجه این حس خود دلسوز می تواند در ایجاد انگیزه و افزایش حس شجاعت برای ایجاد تغییرات رفتاری در انسان کمک بسزایی کند .

این حس انسان را به پیشروی به سوی پیروی از اهداف بزرگتر و حرکت کردن به سوی آنچه برای انسان مفید تر است سوق می دهد.


متاسفانه بسیاری از افرادی که مشکلات روحی دارند و به سختی می توانند در روبروشدن با مسائل و مشکلات زندگی سازگاری پیدا کنند .

بررسی ها نشان داده است که افرادی که درزندگی شان و در روابط شان دچار مشکلات و آسیب های زیادی شده اند اما حس خود دلسوزی در آنها بالا ست در برخود با این مسائل براحتی کنار می آیند به نسبت کسانی که میزان این حس در آنها کمتر است .

افرادی که حس دلسوزی نسبت به خود در آنها پایین است در برخورد با مشکلات  ممکن است  یک صدای درونی است که موجب شرم و یا احساس بی ارزشی می شود را تجربه کنند که این صدا مانع از ایجاد یک حس و پایگاه امن درونی برای آرامش  به فرد می شود .

افراد مبتلا به بیماری های روانی احساس شرم و بی کفایتی می کنند و بی ارزش بودن خود را دلیلی بر بیماری خود می دانند .


مشاوره ژنتیک ازدواج مشاوره تلفنی ازدواج مشاوره ازدواج دوران نامزدی

 


ارسال شده در توسط پریسا نجفی

1) رعایت احترام متقابل یکی از واجبات زندگی زناشویی
یکی از مهمترین نیازهای هر انسانی، نیاز به احترام است. آدمها دوست دارند از سوی همگان مورد احترام قرار بگیرند و تشخص شان حفظ شود.
این نیاز، بالاخص نسبت به همسر، خیلی بیشتر است.
یعنی آدمها بیش و پیش از هرکسی انتظار دارند همسرشان احترام شان را حفظ کند. وقتی احترام متقابل بین همسران جریان داشته باشد احساس رضایتمندی نیز جریان پیدا می کند و زندگی مشترک، گرم می شود.
باور نادرستی که بین بسیاری از همسران به چشم می خورد این است که احساس می کنند همسرشان جزئی از وجود خودشان است و رعایت آداب در حضور او ضرورتی ندارد.
ما به صراحت عرض می کنیم که خیر! همسر شما دختر / پسر مردم است و احترامش در همه حال واجب!
رعایت این احترامات از مورد خطاب قرار دادن همسر شروع می شود که باید با کلمات احترام آمیز و افعال جمع بسته شده صورت گیرد و تا سایر اوقات زندگی پیش می آید.
رعایت احترام باید در هرسه آیتم ارتباط – کلام، نگاه و رفتار – صورت گیرد. احترام در کلام با رعایت لحن مودبانه، استخدام مودبانه ترین کلمات متناسب با موقعیت، و استفاده از پیشوند و پسوندهای محترمانه جهت مخاطب قرار دادن همسر؛ در نگاه با مهربانی و احترام و عدم زل زدن و یا بی تماسی چشمی؛ و در رفتار، با آرامش و متانت صورت می گیرد.

2) حتی از تشکر از کارهای کوچک همسر غفلت نکنید.
یکی از مهمترین تاکیدات «رفتارگرایان» در علل بروز یک رفتار خاص در انسانها، «تقویت رفتار» است. تقویت مثبت رفتار یعنی ارائه یک پاسخ خوشایند و تقویت منفی رفتار یعنی حذف یک پاسخ ناراحت کننده.
از این رو، تشکر و قدردانی در نظریه رفتارگرایی یک تقویت مثبت به حساب آمده و موجب ادامه رفتار می شود.
وقتی کسی کاری را انجام می دهد و این احساس به او منتقل می شود که از سوی دیگری کاری که انجام داده، دیده نشده است انگیزه او برای انجام دوباره آن کار، تضعیف می شود؛ لکن اگر این احساس به او دست دهد که کارش دیده شده و علاوه بر آن مورد تایید و تشویق هم قرار گرفته حتما آن رفتار را تکرار خواهد کرد.
نکته مهم این است که در زندگی زناشویی، عدم قدردانی، فقط موجب عدم ادامه رفتار نمی شود بلکه دلگرمی به ادامه زندگی را نیز کاهش می دهد.
در مقابل، یک تشکر کوچک – حتی در حد به زبان آوردن رفتار – از سوی همسر، دلگرمی به ادامه زندگی و علاقمندی به تکرار رفتار را به شدت تقویت کرده و خود این تکرار رفتار و دلگرمی به ادامه زندگی، رفتارهای دلخواه بعدی را موجب می شود.
گاه با خرید یک شاخه گل کوچک برای همسر می توان کار چند جلسه مشاوره در جهت بهبود زندگی زناشویی را یکباره انجام داد.


3) انتقاد از اعضای خانواده به هر شکلی در برابر جمع مطلقا ممنوع!
انتقاد، به طور قطع، یکی از مهمترین عادات تخریب کننده رابطه بین فردی است.
بهترین رفتاری که در زندگی در برابر همسر و فرزندان باید داشت که تقویت کننده ارتباطات ما نیز خواهد بود، حمایتگری است.
هرگز نباید از همسر و فرزندان در مقابل دیگران انتقاد کرد یا زشتی عمل شان را به طور علنی نمایاند. بالعکس باید عیب ها را پوشاند و نقص ها را رفع کرد و طرح نکرد.
گاه پیش می آید که همسر انسان یا فرزندان در بیرون از خانه در جمع اقوام یا دوستان یا سایرین رفتاری از خود بروز می دهند که خوشایند نبوده و به نظر می رسد که برای زیست بهتر ایشان نیاز است این چنین رفتاری را ترک کنند. اگر در این مواقع این اشکال رفتاری را تذکر بدهیم، مطمئنا آنقدر اثرگذار نخواهد بود که در خلوت راجع به آن صحبت کنیم.
چه، صحبت در خلوت باعث می شود شخص، حالت دفاعی به خود نگیرد و راحت تر سخن ما را بپذیرد؛ در حالیکه اگر در جمع این بحث طرح شود چه بسا در برابر آن موضع گرفته و از رفتار ناشایست خود دفاع کرده و اصلا سخن ما را نپذیرد.
از سوی دیگر این طرح بحث در خلوت باعث می شود همسر و یا فرزند ما دریابد که علی رغم اینکه می شد این سخن در آن جمع طرح شود لکن ما از این کار خودداری کرده ایم و این رفتار، یک احساس دلگرمی از دوست داشتن و دوست داشته شدن در وی ایجاد می کند که بسیار سازنده خواهد بود.


4) حقوق دیگر اعضای خانواده را مد نظر داشته باشیم.
هر انسانی به سبب انسان بودن دارای حقوق مختلفی است که این حقوق از سوی دیگران باید رعایت گردد.
این حقوق در داخل خانه، شامل حقوق زن بر مرد، حقوق مرد بر زن، حقوق والدین بر فرزندان و حقوق فرزندان بر والدین است.
اگر هرکس درون خانواده مراقب رعایت حقوق دیگر اعضای خانواده باشد، فضای موجود مملو از احترام متقابل خواهد شد.
کافی است کمی بیاندیشیم که همانقدر که ما حق داریم تلویزیون ببینیم، فرزند خردسال ما نیز در این زمینه محق است و برنامه مورد علاقه هیچکس، مقدم بر برنامه مورد علاقه دیگری نیست. یعنی اخبار مورد علاقه پدر، یا برنامه آشپزی مورد علاقه مادر، مقدم بر کارتون و انیمیشن مورد علاقه کودک نیست.
این نکته در مورد سایر مسائل کوچک و بزرگ نیز صادق است. باید با دیگر اعضای خانواده به توافقی رسید که بهتر است در مورد حقوقی که با هم تزاحم پیدا می کنند چگونه برخورد کرد و همه اعضا خود را به رعایت آن قانون(توافق) ملزم نمایند.
رعایت حقوق انسان از سوی دیگران، احساس اهمیت و تشخص را دامن می زند و این احساس اهمیت و تشخص، برکات زیادی دارد که از آن جمله افزایش اعتماد به نفس و تقویپت خودپنداره مثبت را می توان نام برد.


مشاوره تلفنی ازدواج مشاوره ازدواج دوران نامزدی مشاوره ازدواج مجدد


ارسال شده در توسط پریسا نجفی
<      1   2   3   4   5   >>   >